بسم الله الرحمن الرحیم
 
زندگی  نامه شهید محسن رستمی 


شهید رستمی دریک خانواده مذهبی وزحمتکش دیده به  جهان گشوده وپس از تلاشهای چشمگیر موفق به  اخذ دیپلم گردید و در همان ایام ازدواج کرد سپس به  همکاری در اداره دارایی و امور اقتصادی دعوت شد ودر ضمن کاربه تحصیلات خود در دانشگاه ادامه می داد.بعداز مدتی به خاطر عشق به  اسلام و وطن از طریق بسیج راهی جبهه های حق علیه باطل شد و عاقبت براثر اصابت ترکش خمپاره شربت شهادت  نوشید.
زندگی نامه شهید مجاهد محسن  رستمی 
بسم  رب  الشهداء و الصدیقین 
محسن که بود؟ چگونه زیست وغم خود واین دنیای فانی راچرا وداع گفت؟ و
محسن  کوهی بود ازصخره های سخت،اقیانوسی بود که همه چیز رادر خود جای می داد ودم نمی زد. محسن یک مرد بود و در عمل مردوالگویی بود برای همه آنانی که می بایست راه اورا دنبال  کنند.شجاع بود ودر شجاعت کم نظیر،متعصب بودوتعصب او فقط برای رضای خدا بود،دل رحم ومهربان بود تا آنجائی که برای هر مستضعفی از ته دل گریه  می کرد.متواضع وفروتن بود وهرگز در برابر بنده ای گردنکشی وناحقی نکرد.درویش وقانع بود وبه هرچیز که در دست داشت راضی بود. با همه دوستی برقرار می کرد.کمتر حرف می زد وخوب عمل می کرد.درهمه صحنه ها مبارز برشاخص بود ولی همه اورا فقط به  اسم  می شناختند .در برابر هیچ چیز و هیچ کس رودربایستی نداشت.رزمنده ای دلیربوددرپشت جبهه ودرخط مقدم .نمازشب خوان بود وخدا ترس.همرزمانش راهرگز از یاد نبردو پابه پای .آخرین لحظه حیات پیش رفت.پدر بود امانه یک پدر .بلکه یک  معلم .یک اهرم بود برای انقلابش با این  همه شناخته نشد ودر گمنامی ومظلومیت خودغم خورد وحسرت
وسرانجام نیز پرپر شد.ولی محسن برای فامیل ودوستانش یک حرکت  فعال بود وخوشا بحال آنانی که  اورا شناختند.واما محسن در سال 1333 شمسی پابه عرصه جهان گذاشت ودر سن دو سالگی سایه پر مهر پدر از سرش کوتاه شدوبرای همیشه  یتیم شد.زندگی رادر یک خانواده فقیر عشایری ومذهبی ان وبرادران خردسالش آغاز نمود وطی دوران اولیه زندگی دچار ناراحتی ها وبیماریهای متعددی شد از مارگزیدگی گرفته تا بیماری کبد، ولی او در برابر این همه ناملایمات ازپا درنیامد بلکه  استوار و مقاوم چون صنوبری تنومند قد برافراشت وقتی به سن دبستان رسید با مشقات فراوان خانواده در منزل یکی از اقوام در یاسوج ماند تا به  دبستان برود وشاگردی کندو بیاموزد آنچه را نمی داند.او همیشه جزء شاگردان ممتاز دبستان بودمقاطع تحصیلی رایکی پس از دیگری با موفقیت در دبستان عشایری ودبیرستان یاسوج گذارند.
در سال سوم دبیرستان به علت  گرایشهای بیش از حد مذهبی به اتفاق چند نفر از دوستان درصدد تحقیق ومطالعه برآمدند که با  حوزه علمیه قم مکاتبه کرده  وجزوات ونشریات دریافت داشتند.واین مسئله منجر به اخراج ایشان ودوستانش از دبیرستان گردید که با  زحمت فراوان باردیگر به دبیرستان راه یافتند.در سال 1352 درگچساران دیپلم گرفت ودر سال 1354 به خدمت سربازی فراخوانده شد و در ارتش با درجه دیپلم وظیفه ای آغاز خدمت نمود.درمدت آموزش نظامی به علت برخوردهای تند مذهبیش در جامعه طاغوتی ارتش آن  زمان به یکی از شهرهای مرزی کردستان  تبعید گردید. از تبعیدش درکردستان داستان ها داشت.زیر بار ظلم نمی رفت تا آنجاکه درآن زمان با وجود ساواک در ارتش بی باکانه با  ظلمها ورذالت هاومفاسد موجود علناً مبارزه  می کرد ودر حضور ردهای بالای ارتش آن روز به  مقدسات طاغوت توهین می نمود وترسی بخود را نمی داد وبفرموده خودش تمام افسران ودرجه داران پادگان خیال می گردندکه  ایشان جزو عمله ساواک است وبا این ترتیب می خواهم نارضیان ارتش را شناسایی نمایم واز این روبه لطف خدا کسی راجرأت مقابله وبازخواست نبود.دوماه در اداره راه وترابری یاسوج مشغول به کارشد.وسپس در اداره دارایی یاسوج استخدام شد دوره حسابداری خودرا نشان داد واز کوچکترین اشتباه و حیف ومیل تک ریالی بیت المال اغماض و چشم پوشی نداشت.
اوهرگزازبرخوردها کینه ای به دل نگرفت وآنها را گره گشای مشکلات می دانست.
یک روزبا یکی از همکارانش درگیری مختصرلفظی پیداکرد صبح زود فردای آنروز به محض ورود محسن به اداره یک راست سراغ همکارنگرانش رفت وبا او بدون واسطه ای روبوسی نمود وبا شوخی به او گفتم چرا به این زودی؟ درجواب گفتند دیشب در حال ادای نماز شب یادم آمدکه فلانی از من دلخور است. واز همان لحظه تصمیم گرفتم همه چیز رافراموش نمایم.محسن  انتظار آرزویش رادر یک انقلاب جستجو می کرد که ناگهان جرقه انقلاب با وجود زمینه های قبلی توسط امام خمینی در سال 1357 زده شد و محسن به همراه دیگرهمرزمان منتظرش که خون دلها خورده بودند همراه با مردم مشتاقانه به راه افتادند.همه ریشخندها وتهمتها و تعقیبهای شهربانی وقت را تحمل نمودندتا اینکه انقلاب به پیروزی رسید وبیقرار وسرمست ازاین پیروزی روزها و شبها در تلاش بود. پس از پییروزی انقلاب و ایجاد نهادهای انقلاب مدت زیادی به  عنوان حسابدار وکارپرداز در جهاد سازندگی نوپای استان  به کارمشغول شد وبا پشتکار فراوان این نهاد نوپارا از لحاظ سیستم مالی سازماندهی نمود که همه جهادگران اولیه تلاشهای وی را فراموش نمی نمایند.
در سال 1358 تشکیل خانواده داد که  حاصل این ازدواج سه پسربه نامهای محمود،مهدی وحامد ودختری بنام نصیبه می باشد، فرزندانی مانند خود در اوایل طفولیت تا ابد یتم  مانده ومی مانند تا طعم زحمات ومشقات پدر رادر یتیمی بچشند وباز هم مانند اوآبدیده شوند.انقلاب در ابتدای راه داشت ازپیچ زخمهای خود می گذشت که  ناگهان استکبار جهانی جنگ را توسط نوکر خود صدام در مهرماه 1359 به این  ملت تحمیل نمود محسن از جمله  کسانی بودکه با  اولین اطلاعیه دولت مبنی بر فراخوانی به  جبهه مدت شش ماه  تمام  در حوالی رودکرخه  و تپه های  اله  اکبر با دشمن جنگید.همرزمانش شاهددلیر مردی ها و فداکاریهای محسن بودند. او بارها درکنارهمرزمانش به  جبهه رفت زندگی محسن برای همه می تواند الگویی بادچند سال پیش با  اصرار اقوام و خویشان بنیاد ساختمان  مسی را نهاد وبالاخره با قرض و زحمات زیاد سقف خانه رادرست نمود ودرآن ساکن شد با وجود اینکه هم خودش وهم  همسرش حقوق بگیر بودند داخل ساختمان محسن تا ان موقع هنوز نازک  کاری و کچ کاری نشده بودو حیاط واطاقهایش پس از چند سال درب نداشتند.به جای دربها پارچه آویزان بود.باید دید محسن که این همه  غمخوار انقلاب بود وقلبش بخاطر انقلاب در طپش بود چرا مورد کم لطفی قرا گرفت؟
اودر هرکارخیری پیش قدم واز بانیان مسجد سیدالشهدا(ع) تل زالی بود او بسیار بخشنده بودودرآخرین نامه خداحافظی که خطاب به دوستان و همکارانش در تاریخ1367/2/28 نوشته بود ضمن طلب بخشش از همه همکاران و اظهار مضامین عارفانه در قالب جملات زیبا کاملاً روشن و مشخص بود که دیگربر نخواهند گشت. وبه آرزوی دیرینه اش خواهد رسید وبالاخره ساعت 5/12 در تاریخ1364/4/4 در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت  نائل آمدوداغ فراق  ابدیش رابه  دل همه گذاشت .او پس ازخود حتی سفارش بچه هایش را نکرد بلکه خواسته بود بدین وسیله بفهاندکه در پشت جبهه به خانواده شهدا ورزمندگان سرسری نگذرد و ملت و مسئولین درفکرشان باشند.


آخرین  نامه شهید محسن رستمی خطاب به دوستان 


حضور همه برادران وخواهران سلام میکنم.
عزیزان  اینجانب محسن رستمی
شرعی عازم جنگ حق علیه باطل .فرصت کم وهدف مقدس و وقت همه برادران را می بوسم و سعادت وکمال همه شما را  از درگاه ایزد سبحان می خواهم وامید آن  دارم که  مرا  ببخشند  زیرا انسان همیشه نقایصی دارد.امکان دارد دلی ازماآزرده باشد آرزو دارم که همه شما سروران وعزیزان تقصیرات مراکه طبیعی است و رفیقی داشته باشد نادیده بگیرید.برادر عزیز چانچه همه آگاه به مشکل ی و اقتصادی،فرهنگی وروابط بین  المللی نظامهای ظالمانه با ملتهای هستیم وظیفة .ماست که اتحاد و یگانگی خودرا براساس بپوند برادری واخوت اسلامی حفظ نمائیم.  
امروز کل نظام قهاروکفر عمومی اسلحه های آتشین خودرا به سوی ما نشانه گرفته اند همه آنهائی که با قرآن ما مخالف هستند بقول شهید مطهری ظاهرفقیه نشان می دهد که نظام های شرق و غرب مخالف هستند درصورتیکه چنین نیست آنها همچو دولبه برنده قیچی هستند درجهت مخالف با یک هدف .
والسلام 1367/2/28 
محسن  رستمی
مهربانم حالتان خوب  است حال من  خوب و محل کارم راحت و خیالتان راحت باشد. محمود عزیز بادرسهایت مرا  خوشحال و راضی گردان .پسر عزیزم نکند درس خوب نخوانی می دانم تو خیلی پسر زرنگی هستی وبه خواهر کوچکت وبه حامد ومهدی کمک می کنی وآنها را دوست داری. عزیزانم تا از سفر برگشتم هرچه  بخواهید برایتان می خرم.حال مادرتان و ننه بزرگتان هم که خوب است وبه آنها کمک می کنید.محمود عزیزم هرچه مادرت گفت با می دانم گوش می گیری وبا معلمت مهربان  و مشق هایت را انجام می دهی. مهدی عزیز وحامد نازم دخترکوچکم حالت خوب است وتوی خونه ناراحتی درست نمی کنید.
عزیزان خداحافظ اصلاً برایم  ناراحت نباشید.وهرکس سؤال ماراکرد سلام ما رابرسانید.آدرس ایلام – صالح اباد  کد 452
محسن  رستمی1377/3/7  

خاطرای از شهید محسن رستمی


عنوان خاطره: اخلاص در عمل و صداقت در گفتار و مهمان نوازی از ویژگیهای شهید رستمی بود، هر گاه برای ایشان میهمان نمی آمد خیلی ناراحت بود علل الخصوص در ماه مبارک رمضان در بهار 1366 در ماه مبارک رمضان یک روز بعد ظهر برای گردش بیرون رفتیم و مقداری گنگر چیدیم و برگشتیم یک ساعت مانده، به اذان مغرب که ایشان گفتند حیف است تنها افطار کنیم خانم شما تا پلو کنگری درست کنید من هم برایت مهمان دعوت می کنم، خانم گفت: آقا دیگر دیر است گفت: نه دیر نیست آقای رستمی رفتند و وقتی برگشتند به همراه آقای کربلایی شیرزادی و به مادرم گفتند این هم مهمان بابرکت شهید چندین مرتبه به جبهه رفت و هر بار که می رفتند همسرش برای او نذر و نیاز می کرد که سالم برگردد تا اینکه آخرین مرتبه یعنی1376/2/27  به جبهه رفتن با حضور مادرش به من گفت که خواهش می کنم که این بار برای من نذر نکنی و اگر این دفعه این کار را کردی و من به آرزوی خود نرسیدم تو را نمی بخشم، و همسر ایشان هم قبول کرد، در همان سفر به آرزوی خودش (شهادت رسید) و همة ما فهمیدیم که آرزوی آن شهید بزرگوار شهادت بود.
وصیت نامه شهید محسن رستمی


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر پدر بزرگوارم و درود بر مادر مهربانم و جانم نثار برادرانم و خواهران عزیزم و درود سراپا حقیقت نثار اهل روستایم و قلبم به صدمیلیون نثار وطن پرستان و خداشناسان ایران باد .در این مکان مقدس که شبها با چشمانم محیط مقدس ایران عزیزم را پاس می دهم و انگشتم بر روی مسلسل آماده جهاد در راه خداست ایمانم به محمد (ص)همچون کوهی استوار است گوئی چون شیر می خروشم و چون اقیانوس می جوشم تا از صدای ایمان تفنگم در راه خدا و از خروش وطن پرستیم در حفظ ایران جمعی کفر و خدانشناس را به جهنم فرستم مادرم تو از تبار فاطمه و زینبی کوشا باش تا نژاد و نتیجه ات به ائمه اطهار به صلاح خدا باشد فرزندانی را در آغوش پر محبت خویش کبیرنما که کبیر شده قرآن و محمد(ص)باشند اگر کشته شدم قطره ای اشک از چشمانت سرازیر نکن و تنها خدا را سپاس کن و شوق و ذوق را در قلبت نثار گریه کن زیرا تو همانند مادران کفار نبوده و فرزندت در راه خدا شهید شده پدرم تو که گاهی به فرزندت نصیحت می نمودی آگاه باش که خودت را مفروض تو می دانم تو زحمات فراموش نشدنی به پایم کشیدی از سوء تغذیه بهداشت و عدم صلاحیتها نجاتم دادی و به سپاه حسین ملحقم ساختی درود خدا نثارت باد برادرانم شما مرا دوست می داشتید نگرانم نمی نمودید برای شما آرزوی کمال و معرفت طلب می نمایم.به بهداشت و روان من اشتغال داشتید مرا برای سوء رفتارهایم عفو نمائید تا با کوله باری قرض و دین شما به دنیا چشم نبندم .همسایگان و اهالی مهربان روستایم شاید ترش رویی گاهی ظالمی بودم دست نیاز عفو به شما دراز می کنم از تقصیرم قلم عفو بکشید و ای خاک مقدس یاسوج شاید گام من محکمتر از گامی در روی زمین مقدس بر تو سنگینی می نمود تو را به سازنده ات مرا ببخش و ای رودخانه زادگاهم گاهی غسل خدا را در تو بجای آوردم صحت غسلم را از خدایت طلب می کنم.

 والسلام علیکم
انتظارم از مسلمانان خداشناس و پدر و مادرم این است که این چند کلمه عفونامه را به دست همه آنهائی که به حقیر گاهی نگرانیهائی داشته اند بدهندتا مرا مورد عفو و رحمت خویش قرار دهند.

روحش شاد ویادش گرامی


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها