زندگی نامه عبد محمد آتش پنجه:

در سال 1342 در خانوادهای محروم و متدین  چشم به جهان گشود .در سال 1358 وارد دبیرستان شد و در سال 1365 مدرک دیپلم را اخذ نمود و وارد دانشسرای تربیت  تربیت معلم شهید رجایی دهدشت شد.شهید با تشکیل خانواده باز به جبهه روی آورد و در روز27دیماه1365 هنگامی که با دژخیمان بعثی در شلمچه در حال نبرد از قفس جسم رهید و به درجه رفیع شهادت نایل امد.

پیام شهید:

ممکن است وقتی شم این نامه را می خوانید من در میان شما نباشم و از حالت مادی خارج شده باشم.چون برای مسلمانان مرگی وجود ندارد و اینن حال تحولی بیش نیست.امیدوارم بیتابی نکنید که این عمل از اجر شما می کاهد.

وصیت نامه سهید عبدالمحمد آتشپنجه


بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم اجعلنى من جندک فأن جندک هم الغالبون
بار خدایا من را از ارتش خودت قرار بده زیرا ارتش تو پیروز است .
بنام او که همه چیزم از اوست .بهترین مردم کسى است که نفس خودرا در راه خدا نگهداشته و با دشمنانش جهاد مى کند و خواهان مرگ یا کشته شدن در میدان جنگ است .پیامبراکرم (ص)
با درود فراوان به دهبر کبیر و با سلام فراوان بر پدران و مادرانى که توانستند فرزندانى دلیر و شجاع و قهرمان بپرورانند و به آنها اجازه دهند که در این جهاد بزرگ شرکت کنند و با سلام بر تمامى خانواده‌هاى معظم شهدا و با درود فراوان بر تمامى کفر ستیزان جبهه هاى نور علیه ظلمت وصیتم را آغاز مى کنم .
هم اکنون که راهى جبهه‌هاى حق علیه باطل مى باشیم مى رویم تا آخرین ضربه نهایى را بر پیکر نیروهاى روبه زوال صدام و صدامیان وارد آوریم ومردم مسلمان و مظلوم و ستمدیده عراق را از جنگ این زالو صفتان بعثى صهیونیستى آزاد سازیم م یک جمهورى اسلامى به تمام معنا در آن برقرار کنیم .
پدر و مادر عزیز و گرامیم سلام علیکم :
ممکن است وقتى شما این مطلب را مى خوانید من در میان شما نباشیم و از حالت مادى خارج شده باشم چون بارى یک مسلمان مرگى وجود ندارد واین حالت تحولى بیش نیست امیدوارم که زیاد بیتابى نکنید که این عمل از اجر شما مى کاهد انسان در این جهان براى گذراندن امتحان آفریده شده وچه خوب است که همه ما از این امتحان قبول شویم و تمام کارها و گرفتاریها و مسائل دیگر براى امتحان انسان مى باشد و فرزند دار شدن هم جزئى از این امتحان است و فرزند امانتى است در پیش شماها که از طرف خداوند هر وقت لازم و ضرورى باشد باید آنرا پس داد .انالله و انا الیه راجعون چه خوب است آدمى در راه خدا از این مرحله بگذرد و چقدر صبر و طاقت داشته باشم و دنبال کارهاى روزمره زندگى بروم پدرو مادر عزیزمیدانم که از دست دادن فرزندتان سنگینى و ناراحتى دارد ولى آیا غم از دست دادن حسین (ع) بر فاطمه زهرا سنگین نبود ؟ مگر آنها شهید نشدند تا دین اسلام پا برجا بماند؟آموختم که زندگى دنیوى نکبت بار است و نباید منتظر این باشم که در بستر بمیرم باید بشتابم به سوى میدان ؟؟؟ راه خدا با دشمنان اسلام و قرآن بجنگم شاید اجرى نصیبم شود و در اره معبود کشته شوم و من شهادت‌را یک افتخار مى دانم براى مکتبم .
امروز حسین زمان تنهاست امروز فرزند حسین (ع) در برابر سپاهیان کفر و ابر قدرتهاى شرق و غرب بى یاور است .امروز کربلاى انقلابیان به خون احتیاج دارد و من مى روم تا به یزید و یزیدیان زمان بفهمانم که شهادت بالاترین آرزوى ماست مى روم تا با کمک دیگر همرزمان راه کربلاى حسینى را باز کنیم تا شما بتوانید آنرا زیارت کنید و نینوایى را بیابم و در عاشوراى دوران هدیه ناقابلى در راه پیروزى حق برباطل و اسلام برکفر در پیشگاه مولایم مهدى (عج) تقدیم نمایم .
حسین جان من از کودکى عاشقت بودم   مرا دریاب گرچه آلودم   مبادا برانى مرا از درت   به پهلوى بشکسته مادرت  دلم مى خواست از اینجا پر بگیرم   زمین کربلا منزل بگیرم   زمین کربلا جاى شهیدان   سراغى از على اکبر بگیرم    چند سخنى با پدر و مادرم و برادران و خواهران و همسرم و فرزند عزیزو کوچکم که حضورتان عرض مى کنم .
پدر ومادر گرامیم از اینکه نتوانستم فرزند خوبى براى شما باشم به خاطر رضاى خدا مرا ببخشید چونکه شما حق زیادى برگردن این حقیر دارید و شما راخیلى اذیت کردم و تا کنون مصرف کننده بودم در پیش شما و نمى دانم چه کارى انجام دهم که در برابر این همه مهر و محبتهایى که نسبت به من نشان‌دادید جبران کنم به غیر از اینکه خودتان حلال کنید این فوز عظیم (شهادت) نصیبم شد نگران نباشید که افتخار است براى شماو این افتخار بزرگ نصیب هر کس نمى شود و مبادا کارى کنید که این منافقین کوردل خوشحال شوند و از شما مى خواهم که با شعارهایتان چشم دشمن را کورو قلبش را به لرزه درآورید و از برادرانم مى خواهم که حسین وار باشندو ازخواهرانم و همسرم مى خواهم زینب گونه و با حجاب و خطهاى نمازشان مشت محکمى بر دهان آمریکا و ایادى مزدورش بکوبند .

چند سخنى‌با همسرم :

همسرم همچون کوه محکم و استورا باش و هیچ ناراحتى از خودت نشان مده و از تو مى خواهم که اولا فرزند کوچکم را به نحو احسن تربیت اسلامى بدهید و با اخلاق نیک و خدا پسندانه او راتربیت کنید ثانیا در این مدت کوتاهى که با هم بودیم اگر ناراحتى از من دیده اید مرا ببخشید .از کلیه برادران مؤمن و مسلمان مى‌خواهم که نگذارند خون این عزیزان پایمال شود که پیروزیشان است .و از کسانى که در تشیع جنازه این حقیر شرکت نمودند تشکر و قدردانى مى کنم و اگر خویشى یا اقوامى یا دوستى یا خواهرى یا برادرى از بنده ناراحتى دیده اند مرا ببخشند با یک دعا خاتمه مى دهم .
بارالها ، پروردگارا ، معبودا،این هدیه ناقابل ما پیروان  فرستاده ات محمد (ص) و فرزندانش خمینى را بپذیر و ما را از سربازان ولى عصر (ع) قرار بده و آرزوى ما که همان نعمت پر لطف ملکوتى است برآورده ؟؟؟ و این بنده حقیرت را جزء غلامان سرور شهیدان قرار بده .
الهى آمین . 

خداحافظ


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها